تو را از دست نخواهم داد

شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت ،فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت

تو را از دست نخواهم داد

شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت ،فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت

مشخصات بلاگ

به قول حضرت مریم (س) عشق به همسر و فرزندانمان ما را نجات خواهد داد....


گفته بودم چو بیایی ،غم دل با تو بگویم....

چه بگویم که غم از دل برود ،چون تو بیایی....

  • حضرت اشک (ع)

ببخش اگه گاهی از عکس افرادی استفاده میکنم که در زیبایی سر زُلف تو هم نیستن...

دلیلشم اینه که به تعداد پُست هایی که میزارم عکس از شما ندارم...

ولی بدون هر عکسی را میبینم تو را میبینم...

  • حضرت اشک (ع)



شب پُر از بُهت و سکوته...

کوچه ها ساکت و سردن...

بچه هام تشنه لمس...

دستای گرم یه مردن...

  • حضرت اشک (ع)



تو این فکر بودم...

که با هر بهونه...

یه بار آسمونا ،بیارم تو خونه...

حواسم نبود که...

به تو فکر کردن ،خود آسمونه...

  • حضرت اشک (ع)




همه جا را کشتم ،کجایی عزیزم؟؟؟

بیا تا رگاما ،تو خونت بریزم...

  • حضرت اشک (ع)



بیا زخم ها ما ،یه جوری رفو کن...

  • حضرت اشک (ع)



یه دنیایی غریبم ،کجایی عزیزم...

بیا تا چشاما ،تو چشمات بریزم...

  • حضرت اشک (ع)



هر کسی در دل من جای خودش را دارد...

جانشین تو در این سینه خداوند نشد...

  • حضرت اشک (ع)



بیا بیا که شدم در غم تو سودایی...

درا ،درا که به جان آمدم زِ تنهایی...

ببین ببین که چه بی طاقتم زِ شیدایی...

بِنِه ،بِنِه بنشین تا دمی بر آساییم...

مَرو ،مرو چه سبب زود زود می برَوی...

بگو بگو ،که چرا دیر دیر می آیی...

نفس نفس ،زده ام ناله ها زِ فُرقت تو...

زمان زمان ،شده ام بی رُخ تو سودایی...

  • حضرت اشک (ع)



از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب

شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب


پشت ستون سایه ها روی درخت شب

می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب


می دانم آری نیستی اما نمی دانم

بیهوده می گردم به دنبالت ،چرا امشب؟


هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما

نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب


ها....سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف

ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب


هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز

حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب


امشب ز پشت ابر ها بیرون نیامد ماه

بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب


طاقت نمی آرم تو که می دانی ،از دیشب

باید چه رنجی برده باشم ،بی تو ،تا امشب


ای ماجرای شعر و شب های جنون من

آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب

فاطمه من همه چیز من ،بشکن قرق را ماه من ،بیرون بیا امشب


به امید طلوع صبح پایان جدایی...

  • حضرت اشک (ع)



بوی جوی مولیان آید همی...

یاد یار مهربان آید همی...

یه بلبل فرستادم تا از جانب من لبای نازتا ببوسه عزیزکم...

  • حضرت اشک (ع)




قدر آغوشتا ندونستم...

قلبت را شکستم...

فاطمه منا ببخش...

من به تو بد کردم...

  • حضرت اشک (ع)

  • حضرت اشک (ع)



ای نفست شرح پریشانی من....

  • حضرت اشک (ع)


بی تو می رفتم ،می رفتم ،تنها ،تنها

و تنهایی مرا

کوه تحسین می کرد...

  • حضرت اشک (ع)


دنبال مقصر نیستم...

فقط می خوام بگم بی تو داره سخت می گذره...

دنبال مقصر نیستم...

فقط بدون تو ،شبا خوابم نمی بره...

  • حضرت اشک (ع)


پُرم از خاطرات تو...

لب این عشق را می بوسم...

نرو...

تنهایی می میرم...

توی این غُصه می پوسم...

  • حضرت اشک (ع)



عشقم این روزا هوای تو هواما بد کرده...

یکی برات دوباره تب کرده...

باور کن...

  • حضرت اشک (ع)



یه گوشه از تمام دنیا ،تو قلب تو برای من بود

کفره ولی میگم ،چشمای تو خدای من بود

شروعت انتهای من بود...


  • حضرت اشک (ع)


پیرم اگرچه با تو جوانم برای تو

هر روز هفته دل نگرانم برای تو


شنبه سکوت تلخ ،پُر از وهم و جستجو

یکشنبه مثل باد وزانم برای تو


روز دوشنبه پیرُهنم رنگ دیگری ست

خاکستری نشسته به جانم برای تو


روز سه شنبه عاشقی ام تازه می شود

تا یک دهن ترانه بخوانم برای تو


روز چهارشنبه جنون ،درد ،بی کسی

در بی بهار خویش خزانم برای تو


تا پنجشنبه ها که کنار توأم و شعر

پر می کشد زِ باغ لبانم برای تو


لم می دهم کنار تو در عصر جمعه ای

یعنی بمان که بمانم برای تو


روز و شبم زِ خواب و خیال تو پُر شدَست

هر روز هفته دل نگرانم برای تو



  • حضرت اشک (ع)



گفتی
چه
دلگشاست
افق
در
طلوع
صبح

گفتم
که
چهره ی
تو
از
آن
دلگشاتر است...

  • حضرت اشک (ع)


شب چنان گریه کنم بی تو...

که همسایه به روز ؛
دست من گیرد و
بیرون کشد از آب ٬ مرا…

آه که بیچاره شدم بی تو...

  • حضرت اشک (ع)



تو به بوی غزل و قافیه ، آمیخته ای
به خدا حال مرا ،خوب به هم ریخته ای

آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری
بی سبب نیست ، که در کنج دلم جا داری

 به سپیدی غزل ، رایحه ی یاس منی
یاسمن بوی ترین ، قسمت احساس منی

یاسمن بوی ترین ، جای خدا را پر کن
من پر از زندگی ام ، فاصله ها را پر کن


من جهنم زده ام ، حسرت سیبی دارم
باز نسبت به شما ، حس غریبی دارم

غربت و رخوت دستان مرا باور کن
نازنین ، قصه ی ایمان مرا باور کن


  • حضرت اشک (ع)


تو همونی که هر دقیقه دقیقا میدونی من تو چه حالتیم...

  • حضرت اشک (ع)



بی معرفت تر از خودم ندیدمو شرمندم...

رفیق من ،عزیز من ،گذشته و آیندم...

تنهام نذار...




  • حضرت اشک (ع)



تو مواظبی نلرزه پام نیوفتم از اون بالا

ندیدمت که بد شدم من عاشقتم حالا

هوامو داری عاشقونه با همه اشکالا

...

فاطمه من...

عزیز دل خستم...




  • حضرت اشک (ع)


من همیشه دلم میخواست از ته دل با تو اینجوری حرف بزنم

تو...

یه کاری کن از همه چی غیر خودت دل بکنم

تو...

میمونی کنار دلم حتی تو روزای بد شدنم

بعضی روزا با تو میرم تا مرز دیوونه شدن

رو در و دیوار قلب شکستم رنگای ساده بزن

تنها پناه من...

عزیز دل من...


  • حضرت اشک (ع)


بی تو
با قافله ی
غصه و غمها چه کنم؟

تارو پودم تو بگو
با دل تنها چه کنم ؟

  • حضرت اشک (ع)


تو بمان
که تا نمانم
به تمنای کسی من...

  • حضرت اشک (ع)



قیمت گل برود...
چون تو به گلزار آیی...

  • حضرت اشک (ع)


برایت...
ماه من امشب...
انارِ جان کنم دانه ...

تو می ارزی
به این
جان دادنِ پیمانه پیمانه ...

  • حضرت اشک (ع)



نگارینا
دلم بردی...
خدایم بر تو داور باد...

  • حضرت اشک (ع)


به خدا سوگند...

هنوز هم در این عصر بی معجزه...

آغوشت مرا به زندگی بر می گرداند...

  • حضرت اشک (ع)



گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد...

گفتا خوشا نسیمی کز کوی دلبر آید...

  • حضرت اشک (ع)


هنوز اگر تو بیایی ،
                  دوباره می شوم آغاز


اگر  چه خسته  تر از آفتاب ،
                              بر  لب بامم....

  • حضرت اشک (ع)


سرگذشت غم هجران توگفتم باشمع...
آنقدرسوخت که ازگفته پشیمانم کرد...

  • حضرت اشک (ع)


غم زمانه خورم یا فراق یار کشم؟؟؟

به طاقتی که ندارم کدام بار کشم؟؟؟

  • حضرت اشک (ع)


ای لعل لبت به دلنوازی مشهور....

وی روی خوشت به دلستانی مشهور....

با زُلف تو قصه ایست مشکل ما را....

همچون شب یلدا به درازی مشهور....

  • حضرت اشک (ع)


شب بود خسته بودم ،چشمام را بسته بودم...

خورشید سر زد و من ،پیشت نشسته بودم...

چشمام را باز کردم دیدم ازت خبر نیست...

دیدم برام تو دنیا ،از تو عزیز تر نیست...

  • حضرت اشک (ع)



اشک چشمم پیشکشت یار دلربای من...

  • حضرت اشک (ع)



همه چیزی که ازت می خوام یه جمله کوتاهه...

دلی که با تمام وجود بهت سپردم...

به غم مَسپار...

  • حضرت اشک (ع)


دیشب اینجا بارون میومد...

و دل آشفته من عاشق را نم زد و مرا...

و منی که می خواندمش...

ببار ای بارون ببار...

با دلم گریه کن ،خون ببار...

در شب های تیره چون زُلف یار...

بهر لیلی چو مجنون ببار...

ای بارون...

دلا خون شو خون ببار...

بر کوه و دشت و هامون ببار...

به سرخی لبهای سرخ یار...

به یاد عاشقای این دیار...

به کام عاشقای بی مزار...
ای بارون...

ببار ای ابر غم ببار...

با دلم به هوای زلف یار...

داد و بیداد از این روزگار...

  • حضرت اشک (ع)



باز هم شب شد و من ماندم و تکرار غزل

قلمی دست من افتاد به اصرار غزل


مبحث هندسه و یک ورق کاغذ و بعد

محور عشق من و چرخش پرگار غزل


یک جنون در دل من رقص کنان می کوبد

سر احساس مرا بر در و دیوار غزل


دوستت دارم و انگار مرا می سنجند

لحظه ها ،ثانیه ها باز به معیار غزل


چشم تو یاد من افتاد ،خودت می دانی

که کساد است در این مرحله بازار غزل


غرق روحانیت عشق تو هستم اکنون

چون که نزدیک شده لحظه افطار غزل


جمله آخر شعرم چه قشنگ است قلم

رج به رج نقش تو را بافته بر دار غزل


شعر از محمد علی بهمنی

اما از طرف من هدیه به شما نازنین یار



  • حضرت اشک (ع)


شب تاره ...

بی قراره...

دلی که چاره نداره...

نفسم مونده تو سینه...

چشم من به راه یاره...

شب تاره...

آه ه ه ه ه...

آخ دل من به راه یاره...

کاش میدونستی شب ها بی تو...

چشم من به پنجره...

کاش اشکاما میدی...

یک لحظه از کنارم نمیری...

  • حضرت اشک (ع)


و برایت بار ها باید بگویم...

مَثَل روزگارم را...

که مانده ام بی تو به زیر آواره های ویران خانه ای که توئی در آن نیست...

و تو ،ترنم ،تسنیم و ارمیا...

مرا به نظاره نشسته اید...

دستان سردم را...

که از زیر آوار خانه بیرون مانده اند...

من هنوز زنده ام...

پس رهایم نکنید ،خوبان من...

که هنوز نفس میشکم به امید آغوش تو بانو...

و به امید هم نفس شدن با ترنم...

و به امید خنده های تسنیم...

و به امید عطر تن ارمیا...

تنهایم نگذارید ،که من هنوز زنده ام...

  • حضرت اشک (ع)


بدون تو یه قاب عکس خالیم....

  • حضرت اشک (ع)



ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین
قربان حنجره و آن تربتت حسین

امروز این منم آن غلام غریب تو
از صحن تو جدا افتاده ام حسین

ارباب توئی و در این خیمه سالهاست
اشک میریزم و هر دم دق می کنم حسین

در این میانه گودال قتلگاه
شمع دل من است که بی سر شده حسین

اینک غلام حلقه به گوشت به نینوا
پروانه بود و خاکستر شده حسین

در طول سال شبیه پدر ولی
در این دهه مثل مادر شدی حسین

انگار دوباره این منم و ناله غمت
آن دختر سه ساله چه کرد با سرت حسین؟

واحسرتا اگرم نمیرم در این حرم
تاب نفس ندارم از شرم رُخت حسین

جان و تنم به فدای شیب الخضیب تو
این چشم به قربان پیشانیت حسین

دیگر رهایم نکن ای کشتی نجات
ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین

شعر از علی طاهری

  • حضرت اشک (ع)


هراس بی تو ماندنم ادامه دارد....

  • حضرت اشک (ع)


ای نفست حال پریشانی من...

  • حضرت اشک (ع)


یادت نره...

وقتی همه روزگارت غمه...

یکی هست که می خواد از کنارت نره...

تا تَش...

تا چشمات تر نشه با اشک...


  • حضرت اشک (ع)



بی تو انگار کل این شهر قهر با من...

وقتی نیستی نفس هام اشتباهن...

هیچ کس تو دنیا مثل تو منا دوست نداره...

هیچ کس تو دنیا واسه من تو نمیشه...

  • حضرت اشک (ع)



رُخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم...

قد برافراز که از سرو کنی آزادم...

  • حضرت اشک (ع)